مثل هر روز كمي دير شده بود. در حياط رو باز كردم پريدم تو ماشين، روشنش كردم و راه افتادم. به آخرين چهارراه كه رسيدم، رنگ چراغش، قرمز بود! كم كم از دور پيداش شد، مثل هر روز اومد جلو و منم شيشه رو دادم پايين، باهاش دست دادم و احوالش رو پرسيدم. مثل هر روز با لبخند با من صحبت ميكرد. چهرش خيلي دوست داشتنيه. هر وقت مي بينمش دلم ميخواد برم و از زندگيش يه فيلم مستند بسازم.امروز دستاش سردتر از هميشه بود. آخه برف ميومد. يك جفت دستكش همرام بود، خواستم اونارو بهش بدم. با اينكه خيلي منو رفيق خودش ميدونه، اما ازم قبول نكرد وقتي اصرار كردم گفت : اگه دستكش دستم باشه نمي تونم روزنامه ها رو درست و حسابي جمع و جور كنم. مجبورم چيزي دستم نكنم تا بتونم بهتر كارمو انجام بدم. چراغ سبز شده بود اما دلم نميخواست برم...
سخن روز
جستجوی
مترجم وبلاگ
اخبار علمی
اخبار اقتصادی
دانلود رایگان نرم افزار
- پروژه خانم چابک (مباحث - پیمانکاری)
- پروژه آقای علیزاده (مباحث - کشاورزی)
- نرم افزار googleearth
- نرافزاراشعار حضرت حافظ
- دانلودجدول مالیاتی هوشمند تحت اکسل
- دانلود نرم افزار 10- Yahoo Messenger
- تقویم سال 1390
- تصاویر سه بعدی مکه
- تصاویر سه بعدی استانبول
- آنتی ویروس ای وست
- آبدیت نرم افزارآنتی ویروس ای وست
- Adobe Acrobat Reader 9.3.2
داستان كوتاه
مثل هر روز كمي دير شده بود. در حياط رو باز كردم پريدم تو ماشين، روشنش كردم و راه افتادم. به آخرين چهارراه كه رسيدم، رنگ چراغش، قرمز بود! كم كم از دور پيداش شد، مثل هر روز اومد جلو و منم شيشه رو دادم پايين، باهاش دست دادم و احوالش رو پرسيدم. مثل هر روز با لبخند با من صحبت ميكرد. چهرش خيلي دوست داشتنيه. هر وقت مي بينمش دلم ميخواد برم و از زندگيش يه فيلم مستند بسازم.امروز دستاش سردتر از هميشه بود. آخه برف ميومد. يك جفت دستكش همرام بود، خواستم اونارو بهش بدم. با اينكه خيلي منو رفيق خودش ميدونه، اما ازم قبول نكرد وقتي اصرار كردم گفت : اگه دستكش دستم باشه نمي تونم روزنامه ها رو درست و حسابي جمع و جور كنم. مجبورم چيزي دستم نكنم تا بتونم بهتر كارمو انجام بدم. چراغ سبز شده بود اما دلم نميخواست برم...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر